Wednesday, January 30, 2008

وان نفسي كه بيخودي


آن نفسي كه با خودي، يار چو خار آيدت
وان نفسي كه بيخودي، يار چه كار آيدت؟
آن نفسي كه با خودي، خود تو شكار پشه اي
وان نفسي كه بيخودي، پيل شكار آيدت
آن نفسي كه با خودي، بسته ابر غصه اي
وان نفسي كه بيخودي، مه به كنار آيدت
آن نفسي كه با خودي، يار كناره مي كند
وان نفسي كه بيخودي، باده يار آيدت
آن نفسي كه با خودي، همچو خزان فسرده اي
وان نفسي كه بيخودي، دي چو بهار آيدت
جمله بيقراريت از طلب قرار تست
طالب بيقرار شو تا كه قرار آيدت
جمله ناگوارشت از طلب گوارش است
ترك گوارش ار كني زهر گوار آيدت
جمله بيمراديت از طلب مراد تست
ورنه همه مرادها همچو نثار آيدت
عاشق جور يار شو عاشق مهر يار ني
تا كه نگار نازگر عاشق زار آيدت


مولانا


2 comments:

Anonymous said...

من بارها این شعر رو شنیده بودم ولی تا حالا فرصت نکرده بودم که متنش را پیدا کنم .
حالا که دیدمش روی دیوار اتلقم نوشتمش.

سپاس فراوان

Anonymous said...

من بارها این شعر رو شنیده بودم ولی تا حالا فرصت نکرده بودم که متنش را پیدا کنم .
حالا که دیدمش روی دیوار اتاقم نوشتمش.

سپاس فراوان