Thursday, December 13, 2007

حس باران


حس باران

!ضرب آهنگ هاي كوتاه، صداي باران
!بوي خاك باران خورده
!پنجره ها را مي گشايم تا فضا پر از تنفس باران گردد و تنفس من پر از فضاي باران
.مشتاقانه بوي خاك باران خورده را تا اعماق وجودم در مي كشم
كافي نيست! نفسهاي عميق در آميخته با بوي خاك نمناك تكرر مي يابد تا مگر تمناي جان را
.براي كشف آن حس لذتبخش آري گويد
.و اينك آن ضرب آهنگهاي كوتاه به ترنمي لطيف و بغايت دلپذير مبدل گشته اند
!چشمهايم را مي بندم تا وجودم همه موسيقي باران باشد و بس
نرم نرمك آن حس وجد و سرمستي و رها شدن از خويشتن در رگهايم به جريان مي افتد ، گويي جانم ساغري پر ز مي،ز دست ساقي هستي نوش كرده است
بيخود از خويش در كوچه هاي باراني به راه مي افتم ...مي روم ، مي روم
...تا مگر
. كشف كنم حس باران را
!كوچه ها پر از برگهاي خيس و من پر ز شور و شعف
نگاهم در امتداد درختان چنار در حركت است و حس طراوت را از لا به لاي طرحهاي در هم

. پيچده وجودشان لمس مي كند
...حس طراوت باراني طبيعت را با احساس طربناك باراني خويش در مي آميزم و

زبان قاصر است تا آن رنگين كمان شور انگيز احساس را با عاشقانه ترين كلمات به
...تصوير كشد
!حس باران ناگفتني است
...گوش جان سپرده به ترنم زيباي باران

...در كوچه هاي باراني به رفتن ادامه مي دهم
!مي روم ، مي روم...تا مگر كشف كنم حس باران را

نوشته : پريسا پرندين

3 comments:

Unknown said...
This comment has been removed by the author.
Unknown said...

خانم پرندين
شروع كار فعاليت جديدتان را تبريك مي گويم
مطالب الهام بخش،مفيد و قلم شيوايي داريد
همواره براي شما آرزوي موفقيت دارم
سيد امير حسين طباطبايي

Unknown said...

بلاخره فرصت کردم این نوشته رو با دقت بخونم
قلم شیوا و بیان لطیفی دارید