Wednesday, December 19, 2007

اينشتين و شاعر

اينشتين و شاعر

ويليام هرمان(فيلسوف و جامعه شناس و شاعر) در نخستين گفت وگويش با اينشتين چنين نقل
:مي كند
“پرسيدم: ”وقتي فرمول مشهور خود را به دست آورديد، با آن چه كرديد؟
توضيحات خود را در سيزده صفحه نوشتم و آنها را به ناشر مجله جورنال آف فيزيكس در”
“.برن سپردم.بعد يكراست به خانه برگشتم، به رختخواب رفتم، و چهارده روز بيمار بودم
شهامت به خرج دادم و گفتم: ”و احتمالا ناشر هم به سبب آنكه فهم مطالب شما بي نهايت
“ .دشوار بود، بيمار شد
فكر نمي كنم. او به ندرت نگاهي به كارهاي من مي افكند. تا آن زمان،چيزهاي زيادي از من”
چاپ كرده بودند و بنابراين ضرري نداشت كه اين يكي را هم چاپ كنند. به علاوه، در آن موقع
“. من به اين تصور آرامش بخش خو گرفته بودم كه كسي به كارهاي من توجهي نخواهد كرد
خاطر نشان كردم كه: ”با اين حال،آخرين كار شما در واقع قلوه سنگي بود كه به آبگير آرام
“ .علم پرتاب مي كرديد
اينشتين با لبخندي گفت: ”نه،سنگريزه اي بيش نبود، چون سالها طول كشيد تا امواج خفيف
“!آن به ساحل رسيد
“محجوبانه پرسيدم: ”نتيجه عملي نظريه نسبيت شما چه خواهد بود؟
:اينشتين كه ظاهرا از اين پرسش خوشش آمده بود، به پشتي صندلي خود تكيه زد

خوب،اگر سطح كره زمين خيلي شلوغ شد،شما مي توانيد از انرژي ماده استفاده”
كنيد و خودتان را به سطح كره ماه برسانيد.يا اين كه مي توانيد كشف كنيد در
آزمايشگاه چگونه از طبيعت تقليد نماييد. يا اينكه خواهيد توانست چهارپايان را به
جاي علف با مواد مصنوعي تغذيه كنيد.از سوي ديگر، اگر آدم مردم گريزي هستيد
مي توانيد با فشار يك دگمه از شر خودتان خلاص شويد و در عين حال نيمي از كره
“ .زمين را هم با خودتان نابود سازيد

“!وحشتزده گفتم: ”هولناك است
اينشتين در حالي كه مستقيم به من مي نگريست گفت: ”ولي هميشه به يادتان باشد كه فرمول
من خنثي است. اين كه كاربرد آن مصدر خير باشد يا شر،بسته به تصميماتي است كه بشريت
“.اتخاذ خواهد كرد
از فرط هيجان، به طرزي نسنجيده گفتم: ”دنيا خواهد گفت كه پاياني براي نام اينشتين وجود
نخواهد داشت!“ اينشتين اين اشاره مرا نشنيده گرفت، و من بي درنگ پرسيدم: ”چه مدتي
“روي فرمول خودتان كار كرديد؟

نه سال،ولي فقط يك فرمول نبود.هزار فرمول نوشته شده و به دور انداخته شد.بارها پيش آمد”
كه تصميم گرفتم موضوع را رها كنم.ولي سرانجام،پس از تلاشهاي پايان ناپذير و
“. بي خوابيهاي متمادي،فرمول مورد نظر را يافتم

من هم چيزي را كه مي خواستم يافتم!“ با گفتن اين جمله واقعا از جا پريدم و با هيجاني”
مهار ناپذير ادامه دادم: ”شما رمز نبوغ را بر من آشكار ساختيد.نبوغ چيزي نيست كه ساخته
دست و فكر ديگران باشد،خود به خود شكل مي گيرد و تكامل مي يابد.اگر اجازه بدهيد،گفتارهاي
.راديويي خود را ”نبوغ و پشتكار“ خواهم ناميد
:اينشتين تفسير مرا بر نبوغ پذيرفت
آري، درست است كه من سفت و سخت به موضوع چسبيده بودم. نوعي مكاشفه دروني محرك”
من بود.بسياري از متفكران معتقندند كه پيشرفت نوع بشر را بايد معلول تجربياتي عملي و
نقد آميز دانست، ولي من مي گويم كه دانش حقيقي آن است كه از خلال نوعي فلسفه قياس و
استنتاج حاصل آيد.چون در عمل، مكاشفه است كه جهان را بهبود مي بخشد و نه فقط
گام زدن در راههاي پيموده شده انديشه.مكاشفه ما را بر آن مي دارد كه به واقعيتهاي نا مرتبط
با يكديگر بپردازيم و بعد آنقدر درباره آنها بينديشيم تا عاقبت بتوانيم آنها را زير چتر قانون
واحدي جاي دهيم.پرداختن به واقعيتهاي مرتبط با همديگر به منزله جا خوش كردن در ميان
.چيزهايي است كه در اختيار داريم، حال آنكه هدف، جستجوي واقعيتهاي تازه است
مكاشفه پدر دانش جديد است، حال آنكه تجربه گرايي صرف،چيزي نيست جز انباشتن
“.دانشهاي كهنه

بر گرفته از كتاب اينشتين و شاعر

نوشته: ويليام هرمان ترجمه: ناصر موفقيان

No comments: