Friday, April 30, 2010

ملاقات آن عاشق



هیچ عاشق خود نباشد وصل‌جو
که نه معشوقش بود جویای او


لیک عشق عاشقان تن زه کند
عشق معشوقان خوش و فربه کند


چون درین دل برق مهر دوست جست
اندر آن دل دوستی می‌دان که هست


در دل تو مهر حق چون شد دوتو
هست حق را بی گمانی مهر تو


هیچ بانگ کف زدن ناید به‌در
از یکی دست تو، بی‌دستی دگر


تشنه می‌نالد که: ای آب گوار
آب هم نالد که: کو آن آب‌خوار؟


جذب آب است این عطش در جان ما
ما از آنِ او، و او هم آنِ ما


مثنوي معنوي





No comments: