Tuesday, November 18, 2008

Daisy flowers remind my birthday:)

Every autumn, daisy flowers look at me and smile
while telling me:Happy Birthday To You:)

photo:taken by Parisa
and THANKS GOD for creating flowers
which are heavenly creatures!
November 19
Parisa:)

دعا براي آزادي



آفريدگار جهان، امروز، ما از تو مي خواهيم كه به سوي ما بيايي و
اتصال عاشقانه شديدي را با ما شريك شوي. ما مي دانيم كه نام
حقيقي تو عشق است، و وحدت با تو يعني داشتن همان ارتعاشاتي
.كه تو داري، چون تو تنها چيزي هستي كه در جهان وجود دارد

امروز به ما كمك كن تا مانند تو باشيم، زندگي را دوست داشته
باشيم، زندگي باشيم، عشق باشيم. به ما كمك كن تا مانند تو دوست
.بداريم، بي قيد و شرط، بي چشمداشت، بي اجبار و بي قضاوت
،به ما ياري ده تا خويشتن را دوست بداريم و بدون قضاوت بپذيريم
زيرا زماني كه خود را داوري مي كنيم، خويشتن را گناهكار و
.مستحق مجازات مي يابيم

،به ما ياري ده تا هر آنچه را آفريده اي بي قيد و شرط دوست بداريم
به ويژه ديگر آدميان را، به ويژه آناني را كه در اطراف ما زندگي
.مي كنند- همه نزديكان و آناني كه مي كوشيم دوستشان داشته باشيم
زيرا زماني كه آنان را طرد مي كنيم، خود را طرد مي كنيم، و زماني
.كه خود را طرد مي كنيم،تو را طرد مي كنيم
،به ما ياري ده تا آنان را همان گونه كه هستند، بي هيچ قيد و شرطي
دوست بداريم. به ما ياري ده تا آنان را همان گونه كه هستند، بدون
،داوري بپذيريم، زيرا اگر داوري شان كنيم، آنان را گناهكار مي يابيم
.سرزنششان مي كنيم، و نياز به مجازات آنان پيدا مي كنيم

امروز قلب ما را از عواطف مسموم پاك گردان و ذهن ما را از
قضاوت آزاد كن تا بتوانيم در آرامش كامل و عشق كامل زندگي
.كنيم

امروز روز بسيار خاصي است. امروز ما قلب خود را مي گشاييم
:تا دوباره دوست بداريم و بتوانيم بي ترس به يكديگر بگوييم
دوستت دارم“، و واقعا دوست داشته باشيم. امروز ما خود را به تو”
پيشكش مي كنيم. به سوي ما بيا، صداي ما، چشمان ما، دستان ما و
قلب هاي ما را به كار بگير تا خويشتن را در وحدت عشق با همه
.شريك گردانيم

.امروز، اي آفريدگار، به ما ياري ده تا آن گونه باشيم كه تو هستي
،شكرگزاريم براي هر آنچه امروز دريافت مي كنيم
.به ويژه براي آزادي بودن آن كه واقعا هستيم.آمين


برگرفته از كتاب چهار ميثاق

اثر: دون ميگوئل روئيز



چشمه نور



هر چند که در کوی تو مسکین و فقیريم
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم

خاریم و طربناک تر از باد بهاریم
خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم

از نعره مستانه ما چرخ پر آواست
جوشنده چو بحریم و خروشنده چو شیریم

از ساغر خونین شفق باده ننوشیم
وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم

بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند
آیینه صبحیم و غباری نپذیریم

ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم
ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم

هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه
روشندل و صاحب اثر و پاک ضمیریم

از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم

آن کیست که مدهوش غزلهای رهی نیست ؟
جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم


رهي معيري



Dance, Love, Sing, Live!

شادكامي و سعادتت را بجوي




شادكامي

.و سعادتت را دنبال كن

،عالم در جايي كه فقط ديواري بوده

.درهايي را به سويت باز مي كند


ژوزف كمپبل



تاجي از گهر



خويش را در آن روياي قدسي ملاقات كردم
ديدمش تاجي از گهر بر سر نهاده و
.گردنبندي از در بر گردن آويخته

گفتمش: آن نشان چيست بر سرت؟
!بگفتا: سپاس و تكريم حضرت باريتعالي

گفتمش: آن سپيدگون شده، چيست آويخته بر گردنت؟
گفتا: هر يك دانه از آن، ستايش و تسبيح حضرتش
!است كه بر قلبم جاري گشته


شده: رشته اي كه دانه هاي ياقوت يا مرواريد به
.آن بكشند و به گردن آويزان كنند

نوشته: پريسا پرندين


چنين فرمود زرتشت




:چنين فرمود زرتشت


.به منش پاك و مهر دلبسته شويد


.در اثر كردار نيك است كه اين جهان مي بالد و پرورش مي يابد


چون خواستم خداوند را خوب بشناسم، از روي خرد و انديشه
.كوشيدم تا درونم را پاك و آيينه ضميرم شفاف شود
.آن گاه نور معرفت و بينش در من تابيد


پس بياييم از كساني شويم كه اين زندگاني را تازه مي كنند و
.جهان را نو مي سازند


نيك مي دانم كه هيچ نيايشي نيست كه از جان و دل برآيد و
.بي پاسخ بماند



Why Not?




Some people see things as they are and
say why.

I dream things that never were and
say why not?"


Robert F. Kennedy



Monday, November 17, 2008

Think Different.




"When everyone thinks alike, no one

thinks very much."


Walter Lippmann



Wish




You are never given a wish without also being
given the power to make it Come true.

You may have to work for it however.


Richard David Bach



مهر تو




پيش از آب و گل تو

در دل من مهر تو بود


با خود آوردم از آنجا

!نه به خود بر بستم


سعدي



شفا



.بسياري از دردهاتان را خود برگزيده ايد

درد داروي تلخي است كه طبيب درونتان با آن خود بيمارتان را
. شفا مي دهد

پس به اين طبيب اعتماد كنيد و داروي او را در سكوت و آرامش
،بنوشيد

زيرا دست او را، گرچه سخت و گران است، دست پر عاطفه غيب
،هدايت مي كند

و جامي را كه او مي آورد، گرچه لب هاي شما را مي سوزاند، از
خاكي سرشته شده كه كوزه گر دهر آن را به سرشك قدسيش
.آغشته است


جبران خليل جبران



پاييز، تاكستان و چرخشت




در پاييز، هنگامي كه انگورهاي تاكستانتان را براي چرخشت
:مي چينيد، در دل خويش بگوييد

من هم تاكستان هستم، ميوه هاي من نيز براي چرخشت چيده”
،خواهند شد

من نيز همچون شرابي تازه در كوزه هاي ابديت نگهداري خواهم
“.شد

در زمستان، هنگامي كه شراب را از كوزه ها مي كشيد، بگذاريد
،دلتان براي هر جامي ترانه اي بخواند

بگذاريد در هر ترانه اي يادي باشد از روزهاي پاييز، از تاكستان
.و از چرخشت


جبران خليل جبران