Thursday, December 17, 2009

ليلي و مجنون


به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی

که لیلی گر چه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست

ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت

اگر در دیده‌ی مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی

تو کی دانی که لیلی چون نکویی است؟
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است

تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز

تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت‌های ابرو

دل مجنون ز شکر خنده خونست
تو لب می‌بینی و دندان که چونست

کسی کاو را تو لیلی کرده‌ای نام
نه آن لیلی‌ست کز من برده آرام


اگر مي بود ليلي بد نمي بود
تو را رد كردن او حد نمي بود

مزاج عشق بس مشکل پسند است
قبول عشق برجایی بلند است


شکار عشق نبود هر هوسنانک
نبندد عشق هر صیدی به فتراک

مکن باور که هرگز تر کند کام
ز آب جو نهنگ لجه آشام

دلی باید که چون عشق آورد زور
شکیبد با وجود یک جهان شور


اگر داری دلی در سینه تنگ
مجال غم در او فرسنگ فرسنگ

صلای عشق درده ورنه زنهار
سر کوی فراغ از دست مگذار

ز ما تا عشق بس راه درازیست
به هر گامی نشیبی و فرازیست

نشیبش چیست خاک راه گشتن
فراز او کدام از خود گذشتن

نشان آنکه عشقش کارفرماست
ثبات سعی در قطع تمناست

چه باشد رکن عشق و عشقبازی ؟
ز لوث آرزو گشتن نمازی


وحشی بافقی


No comments: