مي نوش كه نداني ز كجا آمده اي
خوش باش نداني به كجا خواهي رفت
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري
!پيش آر پياله را كه شب مي گذرد
...كه شب مي گذرد
شنيدم كه چون قوي زيبا بميرد
فريبنده زاد و فريبا بميرد
شب مرگ تنها نشيند به موجي
رود گوشه اي دور و تنها بميرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آنشب
كه خود در ميان غزلها بميرد
گروهي برآنند كين مرغ شيدا
كجا عاشقي كرد، آنجا بميرد
شب مرگ از بيم آنجا شتابد
كه از مرگ غافل شود تا بميرد
من اين نكته گيرم كه باور نكردم
نديدم كه قويي به صحرا بميرد
چو روزي ز آغوش دريا برآمد
شبي هم در آغوش دريا بميرد
تو درياي من بودي، آغوش باز كن
!كه مي خواهد اين قوي زيبا بميرد